شنبه، 14 آبان 1384


دوست چند وقتیست نمیتوانم داشته باشم
نه نفرت حتی
چند روزی دروغ گفتم
نفهمد تا کسی نتوانستنم را
اما تخم آدم نمیگذارد زیاد دروغ بگوید
اول مزه ها کمرنگ شدند یادم هست
بعد رنگها بی تفاوت شدند
و بعد دستهایم دیگر
خیال نمیتوانستند
بعد باران مرد
و بعد یا قبل
بقیه چیزها

0 Comments:

Post a Comment

<< Home