زرد

سالهاست
بهارها
توی پسورد میل آدمها
جا خوش کرده اند
و نمیدانم اینها دیگر چه میگویند
هرکس یک بوق گرفته دستش
هی پرچمش را تکان میدهد
یک کارت زرد هم برای تو
زرد رنگ مورد علاقه ام بود یک روز
یادت هست ؟
پرسیدی ؟
گفتی برایت شال گردن میبافم زرد
خیلی خوبست
شال گردنم را میدهم بیاندازی دور گردنت که بوی گردنت را بگیرد
بپیچد
میپیچد
دوتا رو یکی زیر
دوتا رو یکی زیر
منهم بلدم میبینی ؟
از مادر بزرگم یاد گرفتم
دلش نمیآمد بگوید کلافها را دست نزن
من همه را توی تمام خانه میبستم
گره میزدم به همه جا
و بعد
از میانشان میگذشتم

1 Comments:

  • و آنگاه نوستالژی به ما تحتم رسوخ کرد خود را!

    By Blogger Armin, at 6:15 pm  

Post a Comment

<< Home