شنبه، 12 آذر 1384


که شنیده ای

خسته ام
سالهاست
تکرار را به تکرار لالایی خوانده ام
عادت داده ام
میهمان کرده ام
رقصیده ام حتی
همان است
کلامی نمیبایدم که
کلامها بریده میشند به خنده های ریز ریز
اخمم نباید حتی که اخمها
ستوده میشند به نیشخند
و اشکم که اشکها
به مضحکه این را باش که چه
و به هزار گونه تعبیر لبخند مثل باقی
سر دردهایم را هم نباید گفت
دکتر میدانم میگوید
شکلات نخور خوب نیست
چی خوبست ؟
مهربانی دکتر ها ؟
و نه عوض نشده ام خیالت راحت
همان کثافتی که بوده ام
هنوز هر چند ثانیه یک بار پلک میزنم و فقط
هنوز ساکتم زیر آوار بغض و نعره
که شنیده ای
همانم
که شنیده ای

1 Comments:

Post a Comment

<< Home