که شنیده ای
خسته ام
سالهاست
تکرار را به تکرار لالایی خوانده ام
عادت داده ام
میهمان کرده ام
رقصیده ام حتی
همان است
کلامی نمیبایدم که
کلامها بریده میشند به خنده های ریز ریز
اخمم نباید حتی که اخمها
ستوده میشند به نیشخند
و اشکم که اشکها
به مضحکه این را باش که چه
و به هزار گونه تعبیر لبخند مثل باقی
سر دردهایم را هم نباید گفت
دکتر میدانم میگوید
شکلات نخور خوب نیست
چی خوبست ؟
مهربانی دکتر ها ؟
و نه عوض نشده ام خیالت راحت
همان کثافتی که بوده ام
هنوز هر چند ثانیه یک بار پلک میزنم و فقط
هنوز ساکتم زیر آوار بغض و نعره
که شنیده ای
همانم
که شنیده ای
سالهاست
تکرار را به تکرار لالایی خوانده ام
عادت داده ام
میهمان کرده ام
رقصیده ام حتی
همان است
کلامی نمیبایدم که
کلامها بریده میشند به خنده های ریز ریز
اخمم نباید حتی که اخمها
ستوده میشند به نیشخند
و اشکم که اشکها
به مضحکه این را باش که چه
و به هزار گونه تعبیر لبخند مثل باقی
سر دردهایم را هم نباید گفت
دکتر میدانم میگوید
شکلات نخور خوب نیست
چی خوبست ؟
مهربانی دکتر ها ؟
و نه عوض نشده ام خیالت راحت
همان کثافتی که بوده ام
هنوز هر چند ثانیه یک بار پلک میزنم و فقط
هنوز ساکتم زیر آوار بغض و نعره
که شنیده ای
همانم
که شنیده ای
1 Comments:
:)
By Anonymous, at 4:05 pm
Post a Comment
<< Home