دریایی هست در من
به وسعت جرعه ای
از تو
خشکیده
آدمهایی را نگاه میکنم
که سرشان را بالا گرفته اند
خنده ام میگیرد
اشک اگر میپیچد و میپیچاندم در من
خم در خم
یا گیسو
یا تیغ بگشایید بر من
سهل است آدمی
نوایی مرا بس است و بود
از دروغی یا ریایی از مهربانی ات
میبینی
دروغگوی خیال خویش سهل است آدمی
نخواستم و
نانوای سر کوچه را که روی تنور بالا و پایین میپرد
هق هقم به یاد می آرد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home