سه شنبه، 4 بهمن 1384


بالای تنه آبی صخره
زیر درخت خشکی که ریشه هایش
آنطرفتر روی هوا آویزان بود
من نشسته بودم انگشت پایم را نگاه میکردم
و لای نسیم
تمام حواسم میچید
ایستادی وقتی از آمدن
داشتی افق را به اسیری میکشیدی توی چشمهایت انگار
چیزی نگفتی
چیزی نگفتم
هیچ کس هم منتظر نبود
افق اما تاب نیاورد
به خون نشست
نسیم هم
توی خاک دیوانه شد
من انگشت پایم را نگاه میکردم
تو میرفتی

3 Comments:

  • chera gozashti bere?

    By Anonymous Anonymous, at 10:41 am  

  • ba ehsas boud nevesheteyatan gar che fazye sar jadii dasht

    By Anonymous Anonymous, at 5:46 pm  

  • :) khob labod angoshte paat didanie

    By Anonymous Anonymous, at 3:30 pm  

Post a Comment

<< Home