ترومپت

تاب تاب عباسی
تاب تاب عباسی
خدا منو نندازی
و زن فالگیر دارد رد میشود هزار ساله
آسمانت ماه ندارد کوچولو
ستاره شاید
تاب میایستد
چراغها روشن میشوند
تیتراژ میاید بالا
ترومپت
سالن حالا خالیست
چراغها خاموش میشوند
پرده بسته میشود
زن فالگیر از یک گوشه می آید بیرون
ستاره معنا ندارد کوچولو
یک جفت چکمه میدهد دستم

6 Comments:

  • من به چکمه می گفتم نگمه
    بجه که بودم را می گویم
    مادرم می گفت بگو "چَه چَه چکمه" من هم می گفتم: چه چه نگمه
    یک طوری بود آخر. انگار جور در نمی آمد. یا شاید در مخ من جور نمی شد. مثل همین حالا

    By Blogger Armin, at 2:50 am  

  • :)

    By Anonymous Anonymous, at 10:41 am  

  • dorood.cheragh ha ke khamoosh mishavand va salon ke khali mishavad yakh mikonam gahi be in hame ghashangi ......shad va movafagh bashi bedrood

    By Anonymous Anonymous, at 5:53 pm  

  • : )

    By Blogger 4040e, at 7:47 pm  

  • Bad goft :
    Aasemaaneh to pas zamineh ham nadarad...
    Faghat poshtash ra ba Tile e felakat pooshaandeh and...
    Nagoftamat ta ashkat vasate film dar nayayad!

    By Anonymous Anonymous, at 11:07 pm  

  • من نفهمیدم منظورتون چی بود؟

    By Anonymous Anonymous, at 5:58 am  

Post a Comment

<< Home