سه شنبه، 12 اردیبهشت 1385


نه دیگر کسی

باد که صدایت را برد
من چشمهایم را بستم
شب آمد سر کوبید بر پنجره
من چشمهایم بسته هنوز
روبه دیوار نشسته بودم منتظرش
شکست شیشه را
دستم میلرزید
میدانستم
چنگ انداخت تمامم را در هم
به دیوار سینه ام که چه کوچک
سر کوبید
و میدانست
دوباره و هزار باره نعره زد صدایت را اما
مگر آرام گیرد و میدانست
و میدانست
و میدانستم که میداند
باد اگر
نه دیوانه
نگاه دارد در خویش نه
و نپیچد و سر نکوبد و سینه نساید به هر کجا
خواهد مرد
و میدانست
ومیدانستم
چشمهایم را باز کردم پس
ایستاد
از میان من گذشت آرام
و زمزمه کرد باز صدا را
مرد
و رها شد در من صدا
و پیچید
و پیچید
و کسی چشمهایش را باز نکرد دیگر

5 Comments:

  • کاش چشمهاشو باز می کرد :(

    By Anonymous Anonymous, at 2:58 pm  

  • dorood.kash mishod dar aghoosh keshid hame ash ra gahi ba an sedayash ke mipichad ........shad va movafagh bashi bedrood

    By Anonymous Anonymous, at 3:33 pm  

  • یه توپ دارم قلقلیه (شایدم غلغلیه) سرخ و سفید و آبیه
    می زنم زمین هوا میره
    نمی دونی تا کجااااااااااااااها می ره

    By Blogger Armin, at 10:03 pm  

  • : )

    By Blogger 4040e, at 2:47 pm  

  • :)منم

    By Blogger Maryam, at 1:30 pm  

Post a Comment

<< Home