نه دیگر کسی

باد که صدایت را برد
من چشمهایم را بستم
شب آمد سر کوبید بر پنجره
من چشمهایم بسته هنوز
روبه دیوار نشسته بودم منتظرش
شکست شیشه را
دستم میلرزید
میدانستم
چنگ انداخت تمامم را در هم
به دیوار سینه ام که چه کوچک
سر کوبید
و میدانست
دوباره و هزار باره نعره زد صدایت را اما
مگر آرام گیرد و میدانست
و میدانست
و میدانستم که میداند
باد اگر
نه دیوانه
نگاه دارد در خویش نه
و نپیچد و سر نکوبد و سینه نساید به هر کجا
خواهد مرد
و میدانست
ومیدانستم
چشمهایم را باز کردم پس
ایستاد
از میان من گذشت آرام
و زمزمه کرد باز صدا را
مرد
و رها شد در من صدا
و پیچید
و پیچید
و کسی چشمهایش را باز نکرد دیگر

5 Comments:

  • کاش چشمهاشو باز می کرد :(

    By Anonymous Anonymous, at 2:58 pm  

  • dorood.kash mishod dar aghoosh keshid hame ash ra gahi ba an sedayash ke mipichad ........shad va movafagh bashi bedrood

    By Anonymous Anonymous, at 3:33 pm  

  • یه توپ دارم قلقلیه (شایدم غلغلیه) سرخ و سفید و آبیه
    می زنم زمین هوا میره
    نمی دونی تا کجااااااااااااااها می ره

    By Blogger Armin, at 10:03 pm  

  • : )

    By Blogger 4040e, at 2:47 pm  

  • :)منم

    By Blogger Maryam, at 1:30 pm  

Post a Comment

<< Home