صحبت اگر از ماهی است

دگر هی در سکوتش
لب نمیزد
آب
و دمش هم نمیرقصید
مثل هالهء سنگین تاریکی
کنار صورت مهتاب
- و موی تو نمیدانم ولی
اینجا
میان خاطرم پیچید -
و ماهی
سیر شد از تشنگی آخر
پس از یک باله اش پرپر
و یک چشمش
میان گل
میان آن یکی گم
آسمان بی در و پیکر
که دستش نم نزد از آستین ابر
یکی قطره از آن دریا
که عابر بود هر شب
بر فراز سر
ولی خورشید از سر میگرفت هر روز
همان داغی که میکوبید
تا تاریک
چشمانش
همان تب دار لمس خشک دستانش
- و چشمانت نمیدانم ولی اینجا
نه انگاری -
و ماهی
مرده بود آری
ولی هر گز نیامد آب رفته باز
و هرگز قصه ای هرگز
نشد آغاز

2 Comments:

  • مدل شعرای شاملو بود خیلی هم دل نشین

    By Anonymous Anonymous, at 8:19 am  

  • dorood.nostalozhiye gharibi bargharar kard ba in sher
    رفته بوم
    لب حوض تا ببينم شايد عكس تنهايي خود را در آب، آب در حوض نبود ماهيان ميگفتند هيچ تقصير درختان نيست ظهر دم كرده تابستان بود
    ama kash aghaz mishod. adam khabash nemibarad in rooz ha .shad bashi va movafagh bedrood.

    By Anonymous Anonymous, at 5:20 pm  

Post a Comment

<< Home