چنان عطشی میپیچد در آسمانم یکباره
و آتشی بر زمینم
وخطی میشوم
که بریده نباید باشد
بغض و سرگیجه
و جای ناخنهایم
که کف دستهایم میماند
و جای چشمهایم
که لابلای جای پایم شبها
ریخته نریخته
خطی
که نمیشود
بریده شود
از آبی کمرنگ
لای تمام صفحه ها میپیچد
و آتشی بر زمینم
وخطی میشوم
که بریده نباید باشد
بغض و سرگیجه
و جای ناخنهایم
که کف دستهایم میماند
و جای چشمهایم
که لابلای جای پایم شبها
ریخته نریخته
خطی
که نمیشود
بریده شود
از آبی کمرنگ
لای تمام صفحه ها میپیچد
4 Comments:
avaaaaaaaaaaaaaaaal:D
By Anonymous, at 11:01 pm
lotfan too blogard ping kon
By Anonymous, at 11:01 pm
boghz dasht .shoore shoor talkhe talkh
By Anonymous, at 11:22 pm
mer30 ke tooye blogard ping kardid:X
By Anonymous, at 9:44 pm
Post a Comment
<< Home