یکشنبه، 16 اردیبهشت 1386


گرسنه های کوچک ابله
از قلعه های کهنه سنگی به افتاب نیمه سوز دندان میزنند
بهانه دست ترانه نده
رها کن سودای کوچک همسایه غرق در شیرینی بستنی را
یخ میزنی آخر
بی انکه اشک توی چشمهایت از خوشحالی
رسمش همیشه همینست

0 Comments:

Post a Comment

<< Home