آمدند ماهی ها تند تند
گفتند
خواب دیده ایم
هزار تنگ پر از باران
دستم را داشت
وسعت حقیر علفزار
به هوای گاوم که رفته بود
بو میکرد
گفتم
وقت نداریم آنقدر
که حادثه ای
و ناچیز تپه هم فهمید
که دلم تنگ است
گفتند
خواب دیده ایم
هزار تنگ پر از باران
دستم را داشت
وسعت حقیر علفزار
به هوای گاوم که رفته بود
بو میکرد
گفتم
وقت نداریم آنقدر
که حادثه ای
و ناچیز تپه هم فهمید
که دلم تنگ است
3 Comments:
This comment has been removed by the author.
By حسین, at 3:37 pm
یه جاهایی هست که من هر وقت میخوام کامنت بذارم روم نمیشه. این جا یکی از اونهاست
دل ما هم تنگه احمد خان
زیاد
By حسین, at 3:37 pm
دقیقا کامنت حسین
By Anonymous, at 12:06 am
Post a Comment
<< Home