از انگشتهایم
شش تاشان
نیستند امشب و هیچ پیدا نیست
پی نوازش لبه های کدام خیال شکسته
جاری اند و دو زانو نشسته شب
که شانه کنم مویش را
شش تاشان
نیستند امشب و هیچ پیدا نیست
پی نوازش لبه های کدام خیال شکسته
جاری اند و دو زانو نشسته شب
که شانه کنم مویش را
2 Comments:
:)
sani
By Anonymous, at 1:32 am
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی رقیب من؟ الهی خون شوی ای دل، تو هم گشتی رقیب من؟
به نظر میاد که وقتی صبح برگشتن انگشتات، اول از همه پرسیدی که که سراغ کدوم یکیشون رفته بودید؟
By Anonymous, at 10:53 pm
Post a Comment
<< Home