دوشنبه، 29 بهمن 1386


با خاک که حرف بزند

همان ترنج با سلام
نشسته روی نیمکت و قالی
که گفته بود از
که آخر سر هم
بغضش نشکست
دیدم
هرچه،
با خاک که حرف میزند انگاری
خون میاید خوابم
عکس بغض تو را هم
میکشم اینجا
همیشه بیدارم کند تا صبح

0 Comments:

Post a Comment

<< Home