خاکسترم به سکته ای از درد فرو میریزد
و باز نگاهی و به شوق دردی دوباره
خواسته و ناگزیر
شعله میکشم
و چه ساده فرو میآیی از ایوان بلندت
دستهایت را از شعله های ناچیزم میدزدی
و میروی
و باز نگاهی و به شوق دردی دوباره
خواسته و ناگزیر
شعله میکشم
و چه ساده فرو میآیی از ایوان بلندت
دستهایت را از شعله های ناچیزم میدزدی
و میروی
0 Comments:
Post a Comment
<< Home