گفت ستاره فقط
با تور پاره میشود گرفت
به دیوانگی اش خندیدیم
به دیوانگی اش خندید
برای ما بعدش که میرفت
گریه کرد
ما همه ترسیدیم
تند تند دعا کردیم
خدا همه دعاهای بچگیمان را لااقل
مستجاب کند


بیدار شده
پشت در ایستاده
ترسناکترین چیزی که
از درها
از همیشه
و از سین ها
سیر و سرکه مانده
که بجوشند


تو رفته ای
چیده آمده یکی
دم گربه های کوچه را
شماره های امروز هر روز را
پشت در که میبرم
پیداست از همه چیز
گربه ها هم فهمیده اند


کیسه تیله هایم سوراخ بوده
میدانستم، ولی
توی کفشم سنگها را از سر میشمرم
به سومی نرسیده اینبار
یکی عبور نگاهم را با یک
"ببخشید پشتم به شماست"
پاره پاره میکند
این پرده تمام میشود
تیله ها تمام