می شد اگرچه دروغ
این شب ها که شب نشدند
غمگین لالایی ات را
چنان زمزمه ای نزدیک
که انعکاس نفست
روی دیوارهایم
ساده بنشیند
ساده بشنوم
و طرح گفتنت
یک زاویه ی نگاه فاصله باشد
تا لبخند بی اختیارم
میشد این همه روز های رفته
خسته ام را
تصویر گذشتنت در تپش هایش آرام
هم رقص با پاشنه های برهنه ات
آب کند
می شد سکوت کرد و در سکوت
خالی خالی شد
"از قیل و قال مدرسه" و آرام
طعنه کرد
همه ساعت ها را
به خصم بی حد چرخ
به رسم پر ستم مهر
می شد پرید
بیرون خط و رفت
می شد ولی ...