پنج شنبه، 22 بهمن 1388


می شد اگرچه دروغ
این شب ها که شب نشدند
غمگین لالایی ات را
چنان زمزمه ای نزدیک
که انعکاس نفست
روی دیوارهایم
ساده بنشیند
ساده بشنوم
و طرح گفتنت
یک زاویه ی نگاه فاصله باشد
تا لبخند بی اختیارم
میشد این همه روز های رفته
خسته ام را
تصویر گذشتنت در تپش هایش آرام
هم رقص با پاشنه های برهنه ات
آب کند
می شد سکوت کرد و در سکوت
خالی خالی شد
"از قیل و قال مدرسه" و آرام
طعنه کرد
همه ساعت ها را
به خصم بی حد چرخ
به رسم پر ستم مهر
می شد پرید
بیرون خط و رفت
می شد ولی ...