چهار شنبه، 9 فروردین 1385


اینبار

مرده ام
میراث من دردیست
مانده در گورم برای من
هرزه روییده
هرزه خشکیده
سبزه عید است
این سکوت خار مانندی که چنگ انداخته
بر گلوی داغ خاک خیس تا آخر مزار من
ناله سردیست از جنس نباید گفت
سایه داغیست از جنس پناهم ده تن خورشید
سایه دیگر از کجا آمد
آتشی هرگز نبوده پیشتر مشتی ز خاکستر
شده سایه
نه سایه آن که دامن میشود بر قامت دیوار
چونان سایه که میبلعد تمام وسعت دیوار
و هرچه هست
وهرچه نیست هم انگار
و هم گودال
تن گودال میخارد
تن گودال نمناک است تب دارد
میان دست این سایه
تن من در تن گودال میلرزد
تمام خالی ام از خالی گودال میترسد
میترسد
میترسم

جمعه، 19 اسفند 1384


پاکت

تکان میداد پاکت را
توی صدای خش خش پاکت
صدای کوچک دیگری انگار
و لبخند میزد از شوق
پاکت را که کسی باز نمیکند آخر
پاکت را فقط تکان میدهند
پسر عمو گفت
و پدر
پاکت آخر باز کردن ندارد
اینطوری
تکان بده
گوش کن
دیدی ؟
ولبخند
زانوهایش را آنروز بعد از ظهر
به زمین خرد شدند

شنبه، 13 اسفند 1384


تیر چراغ

در فاصله دو تیر چراغ
قدم خواهم زد شاید
و گفتم قدم خواهم زد
نگفتم میزنم
و سپس خواهم ایستاد
خواهم خوابید
و میمیرم
گفتم
میمیرم
و نه هر چیز دیگری
من آخر
یکی از آدمهای توی تاریخ
بی هیچ رنگی
بی هیچ نشانی
و بی تصویری یا
و بی صورتی حتی
و اسمی
هستم
گم
همین
همین گاهی می گذارد بخندی
و میگذارد گریه کنی
شاید باید
توی فاصله دو تیر
یک نفس عمیق کشید
که بوی برف بدهد
یا یک دور دور خود چرخید
و یک شاید بزرگ گفت
و یک شکلات کره ای خورد
همین
باید بروم
زیر تیر چراغ
یکی اسمم را نوشته
یکی پاکش خواهد کرد

چهار شنبه، 10 اسفند 1384


قصه تموم نمیشه

شب که میشد
روی دیوار یه پنجره نشسته
با شیشه شکسته
یه لنگه اش
تو دست بی خیال باد تاب میخورد
خواب میدید
تو چشماش
گولهء مهتاب میدید
تو خواب دستای نمور آسمون جون میداد
با کوچه قهر بود اما
چشاش همش مزهء بارون میداد
بوی خاک
از رو نگاه پنجره پر میزد
می نشست
لای موهای آدمک که هر شب
به پنجره سر میزد
می نشست
تکیه میداد به لنگهء بسته باز
خسته باز
شعر میخوند
دس میکشید رو شیشهء شکسته
خون میریخت
یه قطره
دو قطره
سه قطره
هزار هزار تا قطره
که مثل بارون میریخت
سرش رو بعد تکیه میداد به پنجره
نمیگفت
پنجره اما صداشو می شنید
پنجره
نیگا نکن به کوچه
کوچه همش دروغه
کوچه همش فریبه
کوچه فقط یه قصه اس
که نصفه اس
تموم نمیشه قصه
تموم نمیشه کوچه
واسه دل پنجره
آروم نمیشه کوچه
بعد مبرفت
دود میشد
اول صبح
پنجره باز دل میداد
به کوچه
کوچه بازم میگذشت
بی نگا
بی صدا
نمیدونم تا کجا
پنجره باز دلش ولی میگرفت
میشکست
جیر جیر جیر
داد میزد
آی آسمون آی آسمون
سرتو بذار روشونه هام گریه کن
صداش ولی تو کوچه ها گم میشد
به آسمون نمیرسید
باز قاطی زر زر مردم میشد
پنجره باز بق میکرد
قهر میکرد
شب میشد
گفته بودم قصه تموم نمیشه
شب که میشد
...