Shining
استخوان سیاه درخت انگار زیر پایش خالی
نگاه که کرد لای هراز توی سیاه و سپید در هم تنیدهء شاخه و برف
با آن سیاهی سیاه
با آن سپیدی کور
بال دیگر نتوانست بزند
خشکید
باد زد برفها ریختند پایین
چنگالش آن زیر زده بود بیرون از برفها
برف لای تمام پرهایش پر بود
دوربین میآید بالا
جنگلی تنک